چند سروده از احسان آشوری

احسان آشوری متولد ۱۳۵۹ در شهر اراک. دانش آموخته کارشناسی ارشد مهندسی معدن-اکتشاف دانشگاه صنعتی اصفهان و کارشناسی دانشگاه تهران

دیوار
دور نگاه حادثه دیوار می کشیم
رنج از درون بستهِ بیمار می کشیم
تقصیر کیست واژه های کور و بد ادا
از این دل شکستهِ خود زار می کشیم
در حرفهای مبهم خود به این و آن
فریاد وامصیبت تکرار می کشیم
دندان ما درید  دل و روده و جگر
پاکت به پاکتش غم سیگار می کشیم
بتهای این منم به درون شعله می کشد
نقش از خدای مبهم پندار می کشیم
وجدان پرست و مکافات بر قرار
باری به دوش خستهِ اقرار می کشیم
دم می زنیم از غم و دردی که مبهم است
در پرده ها که پردهِ انکار می کشیم

عشق
ردپای عشق را در صحبت دیوانه باید بشنوی
وصف حال شمع را در سوزش پروانه باید بشنوی
نغمه های سرد بلبلها درون کوچه های تنگ و تار
از زبان مرغ بی سر قصه ی جانانه باید بشنوی
این نداهای غروب آلوده و نیرگهای سرخگون
غربت ما را درون خالی میخانه باید بشنوی
هر سحرگاهی برای پیک یارت شوق پایت می دود
زوزه ی باد صبا را در  مسیر وادی ویرانه باید بشنوی
هی هیِ اسب زمان در گردش این آسمان پر شتاب
از عبور رودها در بستر حیرانی مستانه باید بشنوی
ناله ها هر سو به سویی می دوند و می روند تا دورها
این صدای خشم را در وحشت ویرانی کاشانه باید بشنوی
غافل از احوال خود، احوال دلهای خراب
از دل خونین نوای شورش رندانه باید بشنوی

زندگی
نوشتم با دو چشمت زندگی را
تمام وسعت آسودگی را
از این دریای وحشیِ نگاهت
به ساحل می برم آشفتگی را
برایم رازهای سر به مهری
تبسم می زنی پیچیدگی را
به لبخندی خزان را سبز کردی
تحول داده ای دلدادگی را
تو لیلی وار و من مجنون مجنون
تو وسعت داده ای دیوانگی را
به این سیمای نورانی درخشان
فراوان کرده ای پروانگی را
به این حسن و به این روی و به اخلاق
مشوش کرده ای فرزانگی را
در این ویرانه های دل بریدن
مقدر کرده ای سر زندگی را
از این جان و از این تنهای بی کس
رهاندی از تنم دلمردگی را

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *